۲۵ آذر ۱۳۹۶

پایان کودکی

به دیدن آبگیر رفته بودم و قدم زنان در حال بازگشت بودم که تابلو آرایشگاهی بیاد آورد م که سبیلهایم احتیاج به رسیدگی دارند، وارد شدم، تمیز و ساکت بود، 
نشستم در انتظار و  با دیدن دختری که زیر دست آرایشگر بود، تمام آرامشم از بین رفت
دخترک به گمانم هنوز چهار سالش نشده بود، شینیون موهایش به اتمام رسیده بود و حالا خانم آرایشگر موهای جلو سرش را اتو می کرد و تافت می زد
ترسناکتر از همه  اینکه 
مادر و مادربزرگش شادمانانه منتظر پایان کار دخترک بودند تا به جشن عروسی فامیلی برسند و  دختر در حال آبنبات خوردن بودن

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...