دختر براي اولين ناهار دعوت شده به خانه پسر
خانه بسيار كثيف بوده و خود پسر هم، مشخص است كه هيچ تلاشي براي تميزي خود و خانه نكرده است
سپس مدت طولاني در وصف كمالات خود داد سخن داده و هيچ خبري از ناهار نبوده تا ساعت چهار
بعد پسر گفته برم ناهار بخرم
رفته بيرون برنج نپخته و خورشت كنسروي و تخم مرغ خريده
در اشپزخانه يكي از تخم مرغها شكسته گفته واي حيف شد كه بزنم به موهام ! كه دختر نگذاشته
بعد برنج را پختند و با كنسرو خوردند و بعد از ناهار پسر در حين صحبت خوابش برده و دختر از خانه فرار كرده است
😂
يعني قشنگ داستان قابليت اينو داره كه يكي از قسمتهاي فرندز باشه و براي ريچل يا مونيكا رخ داده باشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر