بیتا تو تلگرام احوالم را پرسید و منم چسناله کردم براش
گفت : بذا یک کاری کنم احساس خوشبختی کنی !
بعد بدبیاری های تعطیلات عیدش را برام تعریف کرد که مجموعه ای بود از تصادف های جاده ای و بیماری های عجیب و غریب و گم کردن مدارک و خرد شدن گوشی عزیز و حتی کون ملق شدن وسط آشپزخانه که یک ورش به غا رفت کلا
و واقعا بعدش من شاد و شنگول رفتم حموم و آرایش کردم و غذا درست کردم و با بابایی خوردم و حالا با دمنوش گل سرخ نشستم رو صندلی و فکر می کنم چقدر من حالم خوبه ها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر