سر كوچه ايستاده ام،
خانم همسايه در حال رساندن كودكش است، پنجره پايين مي دهد و دعوت مي كند
اقا رحمت از نانوايي بازگشته، از آن طرف كوچه نان تعارف مي كند
آقاي تقي پور با وانت رد شده و دست بلند مي كند و بلند احوالپرسي
آفاي قربان نژاد هم كه سرويس مدرسه است و چند تا كله از پشت پنجره هايش ديده مي شود به دنبالم مي آيد
همه اينها چسبيده به هم رخ مي دهند و من هم با صداي بلند در حال پاسخگويي به محبت و سلام و عليك هاي پر سر و صدايشان هستم و مي خندم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر