۴ مهر ۱۳۹۵

گربه دزده بود...

رييس دانشكده در حالي كه قرآن تو دستش بود، خدمتكار فضول و معروف را صدا زد تو اتاقش، زن تا قران را ديد شروع كرد به داد و فرياد و گريه و زاري كه: 
به خدا من كاري نكردم، من قسم نمي خورم، من دست رو قرآن نمي ذارم ، به خدا من چيزي به كسي نگفتم...
حالا ساكت هم نمي شه كه رييس بگه :
 بابا من سيدم ! بيا عيدي تو بدم !!!

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...