۱ مهر ۱۳۹۵

نا مادر

زن شمالي، سفيد و چشم روشن است، شيرين و شوخ حرف مي زند، پرسيدم :نامادري مهرباني داشتي؟
 گفت: هرچي براي دخترش مي خريد براي منم مي خريد
- پس مهربون بود؟
- اري اما هرچي براي من مي خريد اندازه دخترش بود
-؟؟؟!!!
در

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

اشتراک در: نظرات پیام (Atom)

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...

  • گزارش یک روز آفتابی
    خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و  به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
  • مجبور شدم که ببخشمش اینقدر که صحنه مضحک بود ...
    مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
  • بازنویسی یک فیلمنامه
    متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...