خب من دیدم با این سریال فرینج نمی تونم به کار و زندگیم برسم به همین علت یک چند روزی پشت سر هم با وجود تحمل دردهای چشمی و سری و گردنی تمام قسمتهایی که خواهرک برایم روی هارد ریخته بودم را دیدم
که می شد تا اخر فصل سه و بعد از اون پس از گذروندن چندین روز افسردگی بابت نداشتن بقیه فصلها سرانجام امروز به زندگی بازگشتم و بازنویسی فیلمنامه ای که مدتها بود پشت گوش انداخته بودم را آغاز کردم
امروز یک چند صفحه ای باز نویسی کردم و نمی دونم چی شد که دوباره هاردم را چک کردم و حدس بزنید چی شد
فصل چهار فرینج اونجا بود
درک می کنید
احساس یه خرگوش گرسنه وسط مزرعه هویج
من و این همه خوشبختی محاله محاله محاله