این منشی ط ب سوزنی هر وقت من وارد میشم خنده اش می گیرد.
آخه تو این مطب همه به زمزمه حرف می زنند و به آرامی راه می روند و منشی هم در سکوت بادکش می گذارد و برمی دارد. دکتر هم خیلی ملایم و متین احوالپرسی می کند وسوزن می زند و مراجع در سکوت به موسیقی ملایم گوش می دهد تا منشی بر گردد و سوزنها را بردارد.
حالا هر وقت من می یام به جای منشی خود دکتر بادکشها وسوزنها را بر می دارد تا فرصت بیشتری داشته باشیم تا با پیرمرد درباره فوتبال وسیاست و سینما بلند بلند حرف بزنیم وبخندیم ...
و من همیشه با شرمندگی از نگاه موجودات ساکتی که در اتاق انتظار نشسته اند از کابین بیرون می یام و منشی می خندد و سر تکان می دهد.
و من با خودم قول می دم هفته دیگه اینقدر حرف نزنم ...